بد نگوییم به مهتاب اگرتب داریم
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 24

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 43
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 123
:: بازدید ماه : 1210
:: بازدید سال : 4502
:: بازدید کلی : 104122
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 6 / 1

بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم

 

دیده ام گاهی در تب ، ماه می آید پایین،

می رسد دست به سقف ملكوت.

دیده ام، سهره بهتر می خواند.

گاه زخمی كه به پا داشته ام زیر و بم های زمین را به من آموخته است.

گاه در بستر بیماری من، حجم گل چند برابر شده است.و فزون تر شده است ،

 قطر نارنج ، شعاع فانوس

 

و نترسیم از مرگ

 

مرگ پایان كبوتر نیست.

مرگ وارونه یك زنجره نیست.

مرگ در ذهن اقاقی جاری است.

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.

مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن می گوید.

مرگ با خوشه انگور می آید به دهان.

مرگ در حنجره سرخ - گلو می خواند.

مرگ مسئول قشنگی پر شاپرك است.

مرگ گاهی ریحان می چیند.

مرگ گاهی ودكا می نوشد.

گاه در سایه است به ما می نگرد.

و همه می دانیم ریه های لذت ، پر اكسیژن مرگ است

 

در نبندیم به روی سخن زنده تقدیر كه از پشت چپر های صدا می شنویم.

 

پرده را برداریم :

بگذاریم كه احساس هوایی بخورد.

بگذاریم بلوغ ، زیر هر بوته كه می خواهد بیتوته كند.

بگذاریم غریزه پی بازی برود

كفش ها را بكند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد.

بگذاریم كه تنهایی آواز بخواند.چیز بنویسد.به خیابان برود.

 

ساده باشیم.

ساده باشیم چه در باجه یك بانك چه در زیر درخت.

 

كار ما نیست شناسایی "راز" گل سرخ ،

 كار ما شاید این است كه در "افسون" گل سرخ شناور باشیم.

پشت دانایی اردو بزنیم.

دست در جذبه یك برگ بشوییم و سر خوان برویم.

صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم.

هیجان ها را پرواز دهیم.

روی ادراك فضا ، رنگ ، صدا ، پنجره گل نم بزنیم.آسمان را بنشانیم میان دو هجای "هستی".

ریه را از ابدیت پر و خالی بكنیم.

بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم.

نام را باز ستانیم از ابر،از چنار، از پشه، از تابستان.روی پای تر باران به بلندی محبت برویم.

در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز كنیم.

 

كار ما شاید این است

 كه میان گل نیلوفر و

 قرن پی آواز حقیقت بدویم

  •  




:: بازدید از این مطلب : 870
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه